عرصه علم قرنهاست که به جولانگاه نظام سلطه و صحنه تُرکتازی تمدن غرب بدل گشته است! نگاهی گذرا به تاریخ علم در جهان گویای این امر است که تا سه قرن اخیر، هیچگاه صاحبان علم بساط امساک علمی نگسترانده و همواره علم مانند گوهری الهی در دستان بشر در سراسر عالم مسیر صیرورت خود را طی مینموده است تا این «تلک الایام یداولها بین الناس» گوهر علم را به دست اروپاییان رسانید.
اروپاییان این چرخه کمال را متوقف، علم را ابزار تعارض و تهاجم به ملل دیگر و چپاول ثروتها، و ثروتهای تاراج رفته را سرمایه پیشرفت علمی بیشتر خود برای تشدید چرخه تاراج نمودند و سایر ملل را در ظلماتی از جهل تحمیلی فرو بردند!
اگر روزگاری نیز بنای مصالح مادی خود را در رشد دیگری دیدند، محصول نهایی (فناوری) را به او عرضه کردند تا همواره این دیگری را محتاج خود داشته و عنان کار او را محکم نگه دارند.
در میان علوم اما علوم انسانی داستانی غمبارتر دارد! اگر بخواهیم نسبتی میان علوم انسانی با سایر علوم بیان کنیم، همه علوم چون جسمند و علوم انسانی چون روحی در این کالبد؛ پس آنکه عنان روح را به دست گیرد، لاجرم جسم را نیز مهار کند!
موضوع امساک علمی غربیها، در علوم انسانی به نقطه اسفباری میرسد! از این حیث که در علوم تجربی یا پایه اگرچه رسم تنگنظری و لئامت تمدن غرب به کمال برقرار بوده اما به حسب ارتباط این حوزه با تجربه بشری، دیگران نیز به شرط تلاش میتوانستند اسب پیشرفت خود را از خندق خساست غرب بجهانند و تا حدودی حرکت رو به جلو داشته باشند اما در حوزه علوم انسانی، سد ایجاد شده توسط ایشان خلل ناپذیر مینمود!
غربیها برای مهار کردن دیگران در این عرصه پا را از حد فراتر نهاده و گوهر اندیشه را در میان ملتهای دیگر ذبح نمودند تا راه زایش و رویش خرد در سرزمینهای دیگر بکل مسدود شود! آنها چنان اندیشه خود را به عنوان تنها اندیشه مطرح نمودند که گویی پیش از ایشان بشر بساط خرد را بربسته بود و ایشان بودند که باب تفکر را در میان عالمیان گشودند!
برای روشن تر شدن موضوع باید گفت که ظهور آنچه ما آن را با عنوان علوم انسانی میشناسیم متوقف بر سیر تطور زیر است:
اندیشه -> علم -> فناوری یا به بیان دیگر:
فلسفه محض -> فلسفه مضاف -> علم انسانی -> فناوری نرم
آنچه فارغ التحصیلان غیرغربی از دانشگاههای فرنگ به سوغات آوردند نه که علوم انسانی آنها بلکه فناوریهای نرم دست چندم و محصولات ناکارآمد علمی آنها بود که راه را بر پیشرفت علمی حتی در حوزه همان علوم غربی میبست؛ فرمولها، مدلها، الگوها و الگوریتمهای دست دوم که پیش از این در بوته آزمایش کشورهای غربی بی ثمر بودن خود را نشان داده بودند! (توجه کنید که تولید علم در کشورهایی چون کشور ما حتی در حوزه همان علوم غربی نیز رخ نمیداد و نمیدهد!)
تلاش برای خروج از یوق استبداد علمی غرب، اگرچه در حوزه علوم تجربی و پایه با تحرک علمی صرف میسر است اما در حوزه علوم انسانی توجه به موضوع اندیشه پیش از حرکت به سمت تولید علم ضرورتی اجتنابناپذیر است!
به این جملات رهبر معظم انقلاب اسلامی در ۲ شهریور ۱۳۹۰ بیاندیشیم:
«ارائهی فکر و اندیشه... پشتوانهی هر حرکت علمی است... ما احتیاج داریم به فکر، احتیاج داریم به فلسفه، تا بتوانیم علم را، فناوری را، مدیریت کشور را، مسائل گوناگون جامعه را به پیش ببریم و حل کنیم. فکر قبل از علم مورد نیاز است... همچنان که یک روزی مسئلهی تولید علم، تولید فکر، نهضت علمی، نهضت نرمافزاری، غریبانه در جامعه مطرح میشد و امروز گفتمان غالب را تشکیل میدهد، إنشاءالله یک روزی باز همین مطالبی که حالا گوشه و کنار گفته میشود یا خیلی مورد توجه نیست، بتدریج به گفتمان غالب جامعه تبدیل خواهد شد... یکی از نیازهای جامعهی ما همین است که جمعی صاحب فکر بنشینند، در میان آنها هم افرادی بیایند و محصول فکر و تجربهی خودشان را که بعضاً متکی به عقبههای انسانی و فکرىِ طولانی و عمیقی هم هست، مطرح کنند. این افکار بتدریج از حوزهی شخصی خارج میشود و به حوزهی جمعی میرسد و بتدریج به گفتمان عمومی جامعه تبدیل میشود... یکی از نتایج یا حواشی حوادث منطقهی ما - که بالاتر از حواشی است - غلط از آب درآمدن تئوریهای غربی است. همهی تئوریهای اینها در زمینهی اقتصاد - که حالا وضع اقتصادیشان را دارید مشاهده میکنید - در زمینهی سیاست، ادارهی سیاسی آنها، اینجور دارد در این منطقه به گل مینشیند. بعد از این همه کاری که در این منطقه کردند و نفوذی که پیدا کردند، حضور سیاسی و اقتدار سیاسی آنها اینجور دارد نابود میشود. اینها نشان میدهد که تئوریپردازیهای غربی در زمینهی سیاست، در زمینهی اقتصاد، تئوریهای ناقص و عقیم و بیخاصیتی است... برویم به درون خودمان مراجعه کنیم و فکر اسلامی و اندیشهی اسلامی را پیدا کنیم.»
در دههی گذشته ظهور قارچگونهی اندیشکدههای گوناگون در کشور در حالی رخ میدهد که اندیشکدهها نه محلی برای تضارب آرای گوناگون در ساحت اندیشه بلکه اتاق فکرهایی برای تجویز راهحل برای مسائل جاری کشور گردیدهاند!
با توجه به عدم تولید علم بومی مبتنی بر اندیشه بومی در حوزه علوم انسانی و به تبع آن عدم تولید فناوریهای نرم یا همان الگوهای حل مسئله بومی، راه حلهای این به اصطلاح اندیشکدهها ناشی از یکی از این سه حالتند:
1. استفاده از همان فناوریهای نرم غربی ناکارآمد برای حل مسائل و در نتیجه تکرار شکستهایی که در گذشته نصیب غربیها شده بود!
2. استفاده از روشهای التقاطی (تلفیق همان روشها با ظاهر بومی) که در نتیجه تغییری حاصل نمیکند!
3. تکیه به ابتکارات بی مبنا (من درآوردی)! که نتیجه آن بر همگان روشن است!
ظاهرا عنوان اندیشکده، جایگزینی غلط برای ترجمه تحت اللفظی اتاق فکر (Think Tank) است و آنچه از این اینستیتیوتهای ایرانی مستخرج میشود نه راهحلهایی علمی برای مشکلات کشور بلکه تلههای علمی نظام سلطه بر سر راهِ حل مشکلات کشور است.
به امید روزی که اندیشهورزی به گفتمانی عمومی بدل گردد؛ به امید روزی که ارزش و بار واژهها را فهم کنیم و آنها را دستمالی هوسبازی و قدرتطلبی خویش نکنیم!